به تو چه؟!

متن مرتبط با « ترین آدمی هستم» در سایت به تو چه؟! نوشته شده است

هورمونها ،خال بد ،پریود۸فروردین

  • خب من پرودهام به شدت نامنظمه اونم رویکرد بدنم و روانم و ژنتیک مادری حالا گاهی تو اوج I'm miserable فارسیش بار بیشتری داره نخواستم بگم ببین آقا دم پریودی ،هورمونت بالا پایینه چون حال امروزم با دو روز پیشم ،منطقم ،خیلیییییی متفاوت تره جدی شدید ها ....خیلی این پریودی تاثیر داره عجیییییب قشنگ میتونی باش آدم بکشی البته من قبلش الآنم دوتا قطره خون بودا اونم بعد سه ماه ولی جدی این چیه بابا خون بیاد دیگه چرا خل میشیم تصمیم به هر کوفتی میگیره آدم ....نمی‌دونم چرا و دلیلش چیه چرا با زنها انقدر بد بوده خدارو نمی‌دونم یه دکمه می‌ذاشت اگر بحث بچه بوده مثلا زن بار دار بود روز اول حاملگی جیشش آبی میشد و تمام بابا این مسخره بازیا چیه ؟؟!!حالا موضوع اینه پریودی مثل مشروب که شنیدم می‌تونه اوضاع رو خیلی قمر در عقرب کنه برای من پیش از پریودی یا pms هست ولی تا یه قطره خون بیاد اوکی ....برای من نامفهوم تره چون تا منظمم هست ولی چه حالی خوب نیس ... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اوضاع غریبیه چقدر حس های مختلفی و متناقضی رو دارم

  • صبح با سر و صدا بیدار شده ،درهارو کوبیده ،کتری رو محکم گذاشته رو گاز که بریم بیرون و در رو محکم باز کرد پاشو‌بریم بیرون ، این راه عشق رسوله اوق اوق با تپش قلبم بیدار شدم که نمیامگفت لج کن تا شب ....رفتم گفت اگر میخوای هیچی نگی اینجوری باشی تا برگردیم گفتم از اول گفتم نریم زندگی من و تو از این بیرون اومدن های تصنعی گذشته .....برگشت برگردیم خونه تمام تلاش و سناریو همیشگیش همینه از بسسسسسس .... کلمه ای نیست توصیفش کنم سناریو ها ش بعد چند ماه : با صدای بلند که گوشی محکم بکوبه رو بالش ،یا بلند در رو باز کنه و قوری آب کنه بی مکالمه بریم بیرون یه چیزی بخوریم خوب شیم.....اون مسأله نیستا منم من موقع برگشت گفتم حرفهامو ،خونه ،ماشین ،خانوادت این بیرون اومدن بهونست ، بیا مثل دوتا دوست خوب بدون شکستن حرمتها جدا شیم ، من ذره ای دوست ندارم .....من نمی‌خوام من زن زندگی نیستم ، من آدم بچه دار شدن و تو این زندگی نیستم من آدم تو خونه بودن و شهر کوچیک و بی ریسک نیستم من آدم ادامه دادن این انفعال نیستم من حالم بده ،خوابهام کابوسه من روانم زخم داره .....من و تو تلاشی نباید کنیم تو این ۶ سال تلاش هامون رو نشون دادیم این بنا رو باید خراب کرد گفتم من اگر چند سال بعد من رفتی خواستگاری کسی ،زنت از تو پرسید میگم دوسش داری خالص؟ اگر گفت آره میگم فرهنگ ها و خانواده هاتون سطح هاتون مشترکه اگر گفت آره میگم برو زندگی کن که عالی هست رسول ولی برای من مناسب نبود و منم مناسبش نبودم اومدیم خونه ،باز غذا گفت نون پنیر بخور گفتم حالت تهوع دارم ولی بعد یادم افتاد گاردمو کم کنم مثل یه دوست بیام سر سفره دو لقمه همراهی کنم و نه جنگ و بعد گرفت خوابید .....منم تو اتاق دارم اینجا تایپ میکنم ....به فکر دانشگاه، دکتری ،کار آ, ...ادامه مطلب

  • نیلوی امانتی خداش مثل یه ظرفه امانتیه

  • داشتم ۱۳ به در به آذر میگفتم شل کنیم ، زندگی اون جدی نیست که ما فکر میکنیم ، میگن مردم پر رفاه سوییس میزان افسردگیشون‌بالاست داشتم فکر میکردم ( اول بگم من اصلا آدم معتقدی نیستم و صرفا دوست دارم خدام باشه که خدامو سر یه نیرو و اعتقاد و شرایط چالشیم بهش نیاز دارم) داشتم فکر میکردم ،تعبیرم امروز از خودم جالب بود من ، نیلو مثل همون ظرفی ام که آذر توش ،آش ریخت بهم امانت داد ،منم ، نیلو همون ظرفه ام ،امانتم برای خدا ، که باید برگردونم خودمو ، از خودش میخوام ، موقع برگردون نیلو ظرفه ،یه خوراکی باشم ( کارام ،حرفام ،اعمالم ،هاله من ،نگاهم ،روش هام و خلاصه جسم و .....ام ,برآیند اینها ) خوشمزه ترین خوراکی باشه که برای خدا میبرم و بگه چقدددددر خوراکی جدیدی بود انگار سالها هوس اینو کرده بودم و نمی‌دونستم چی میخوام ،که این داخل ظرف نیلو‌بود، وقتی مردم ذوق کنم بازم انگار ۱۹.۷۵ ام ۲۰ شه ،مثل لذت رنگ شال مامانم تو عکس امروز که صورتش مثل گل درشت رز بامزه کپل ها یا بابا که راه می‌رفت از پشت سر مثل پسر بچه ها که هزاران بار میخواستم بغلش کنم یا داداشی که روی سنگ کوه نشست و این مدت مارو پیشنهاد میده بریم بیرون طبیعت ، یا دوستم رسول که آب آورد از چشمه برام ، غذا درست کرد ،مرغ سرخ کرد با برنج نارنجیش و موقع برگشتم به ماشین برای لباس گرم همراهی کرد و من به دید مزاحم دیدمش ...آره من همون مورچه هم تو دل اون همه کوه که آدم هم از بالا ی یکی از کوه هاش ،نگاه میکرد میفهمید همون مورچه هست و آنقدر فکر نکنه دنیا حول محور اونه ،همون مورچه ام من شل کن نیلو چالش ها قشنگنابهام قشنگهآدم ها قشنگن تو قشنگی همه چیز که سر جاش اصولی و با نظم باشه ، مثل اون مردم سوییس ،شاید هورمون باحاله نمیزنه بالا ، همش دنبال چیز جدید, ...ادامه مطلب

  • طاهر..زاده

  • میخوای ریسک کنی بری با طاهر زاده بیرون ؟نه واقعا هم چهرشو از نزدیک و لاغریش تو تصورم نیس هم بعدش که چی و خیلی ریسکی خب اونم عادی حرف زدن هیچ مرد عادی نمیخواد هی تکست و مسیج چه نتیجه ای داره نیتن ، ک...ص خله و خب آمریک....است و خب دختر اونجا چندان محلش نمی‌دن اونم بی حسه یخه گاهی سر تنهایی میحرفهای...هام جدی زنش نیس خودشم گفت که توقع نداشته بره ....یعنی بدون اونا وفادارترن....حالا من و اینکه کلی کار دارم معطل این ها ....خب یعنی چی به قول طرف ، دیت و تکست مال ازدواجه تو که سرگرمی میخوای بازی کن ، ورزش ، کار ، با حیوانات باش و سگ بگیر خودتو سرگرمی نکن اینکه خانواده ر...ن..ف باش قهر کردن اصلا و ابدا عذاب وجدان تو نیس اصلااااا عوضی بودن اونها با بچشونه و خیلی هم عوضی که اسلامی ولی به یخی امریکایی خیلی مسخرس فقط ب الوالدین احسانا بلدن مسخرس خب حالا به منچه تو با ررر.ن.ففف رفتار بهتری کنی جدی لطف کردی نرو تو فاز وجدان نه اونا عوضینچون یارو نه خونواده نه تو ،کارم که مزخرف ،خونه ام که این ...بهتره مهربونتر و پر توجه تر باشی ....بهتره چون ببین خیلی تنهاست نمیگم حستو عوض کنیا نه میگم بهتره ،بهتر توجه و رفتار کنی وگرنه خیلی همونم عنتره می‌ره جدا میخوابه....شبا ظرف بشورم و غذا بذارم بعد خوردن غذامون شکر مامانم الان پیام داده ناهار پلو ماهی داریم بیا چه باحاله به فکرمه همش زانوهات درد ، جدی پیلاتسی باشگاهی فرصتشو دارم خب یارو ۶۰ ساله ۴۰ ساله خوب شده تو مردد آره مسولیت میخواد یک ساعت در روز برای بدنت اینهمه هی بشینی رو مبل ....دغدغم ماده غذایی بعد باشگاهم هست ، نخود بندازم زودپز بخورم با آب و دارچین بدون قهوه بیش Prp زانو و اون دندون ۵-۶ پایینم و پولش و بیمم هست تو ذهنم و سایتم https و نماد, ...ادامه مطلب

  • 15 آبان و من و تو طبق معمول بلاگفا

  • احساساتم بالا پایین شده و در حال گریه کردنم و هدفونم تو گوشمه Nathan Robertsعاشقی نه ها ولی از زندگیم و اینهمه سکوت خودم و این همه مغز پرحرف و زبون کم کارم نسبت به درونم بیزارم .........خوب نیستم معلومهر.س.و ام هی میگه چته دیگه نمیگم میفهمن یه چیزمه ولی تا بگم .....هیچ یا دعوا یا مامانم خوب همینو ادامه بده تا بعدش نمیدونم خلاصه مغزم یه لنگ در هوای پرحرفه درونش که زبونم نمیخواد بچرخه و هی وووود وووووود ووووود نویزی توی سرم ..........عجبمیگم به نیتن بگم برام کار پیدا کنه یا یونی و....باز میگم یارو میترسه ازم یه شب در مورد همکاری حرف زدم و اینا و حالا یعنی واقعا فینیش و برم؟آبرو و فامیل و این 5 سال و بابامو و ........بازگشت به کنترل مادر اوووووووووو نهwhat's wrong with meI can trust easily and I can doubt easily رفتم خونه میلاد شکر شاده و خوبه با پولش حس خوب دارهولی من مسالم خونه نیس دیگهدیدی با نیتن از راه دور و البته تصور قوی خودم همونی شدم که با ایهام دیگه نهپس آدمش نبود انگار مغز خودمه میتونه جوری ترم کنهنیتن دیشب ساعت 1.5 شب خوابید من چرا ناراحت شدم یارو باید میرفت کارنمیدونمبه فیلم هندیه که پسره تفکر کشتن همیشه تو سرش بود و شکلات باباش برای رسو گفتم خندیدیا فیلم fingeails خلاصه دو کره متفاوتتظاهرم مناسترس و ترس دارم و عذاب وجدان ...........خواهر میرزایی........چی بگم عجبامامانمم که فکر میکنه با غذا و .......میدونه حالمم خوب نیستفهمیدم روابط هیجانی باعث رسیدن به اندام میشه و کمتر خوردن.........باحالهو باحال نیسترس دارهو عشقمیدونم یه روز میرسیم به یه دشت گل تویه عصر خوب یه یه عطر خوب یهمیبرمت هرجاکه توی ذهنت ساختی عکسشو نیلوفر .......آهنگ میگهکاری میکنم یه روزی همه گریه ه, ...ادامه مطلب

  • Don't look fire crackers look for fire place

  • دنبال جرفه های زودگذر نباش دنبال شومینه باش Don't look for men they gave you butter flyys inside your heartThat's exactly what should you bring ovoiding specially the Long distance relationship Look for a man that makes you feel like a homeYou're warm, you're calmThat might not be you're fire crackers or butterfly once but he is you're homehttps://www.instagram.com/reel/Cy6lgKmI_jZ/?igshid=MzRlODBiNWFlZA== بخوانید, ...ادامه مطلب

  • Nathan Roberts

  • با یه آریزونایی آشنا شدم سر لایک پست ایزریل آقا هی لایک میکردم استوری هاشو گاهی ازم تشکر کرد چهرش یخ ،چشم آبی ریز ،1سال ازم بزرگتر ،مدیر داخلی یه رستوران کوچولو تو mesera همچین چیزی نزدیک فونیکس اینا مامان باباش جدا شدن ،12سالگیش ،مامانش میزدتش ،همش کابوس میبینه ،اضطراب داره ،ادم اجتماعی نیست و چندان دوستی نداره چون تو مدرسش مسخرش کردن و معلمش بهش برچسب بیش فعال زده خلاصه به مسیح روی آورده ، داداش 24 سالش گ هست و باش زندگی می‌کنه ،میگه خوشم نمیاد ازش ولی از تنهایی زندگی می‌ترسه چون یبار جوونهای معتاد وارد خونش شده بودن جالبه یارو آمریکایی میگه درمان خیلی گرونه اینجا برای دندون اینا ،باباشو عقرب نیش زده ،نرفته دکتر چون گرون بوده!دیگه ۶ روز در هفته کار می‌کنه ،اونا ۱۰ و نیم ساعت از ما عقب تره ساعتشون ،اینجا صبح اونجا شبه دیگه یارو خیلی خوشش اومده از من ،منم حرف زدن انگلیسیی باشو دوس دارم میگه تورو داشتم هیچ دختری به چشمم نمیومد و دخترای اینجا خیلی با همه هستن و خیلی جسور و قلدر دیگه میگه اکثر دخترا واش کردن آخریش پارسال بوده چون نمیذاشته اینم دوستاشو ببینه (با پسرا بوده)دیگه اتاقش مسخره و کم‌نور بود حس بد میداد از اینکه من اینور دنیام اون اونور خیلی ناراحته اینا شرایطمم می‌دونه جالبه با باباش راحتتره خواهرش ۴تا بچه داره فکر میکنند مامانشون هیولا داشته که تو خواب اینا میاد و اذیتشون می‌کنه میگه دانشگاه نرفتم هم سر تمسخر بچگیش تو مدرسه هم خیلی هزینه ها گرونه گفتم شوشو میخره از فروشگاه تعجب کرد که مرد و زن جفت بخرن آقا آمریکا غول نیستا ،جالب بود این شرایط یادم بیاد باز می‌نویسم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بازم رفتم تنظیمات کارخانه

  • یادم افتاده با شوشو حرف خاصی نداریم ،این مدتم به واسطه لپ تاپه که حس کم حرفی های قبل رو ندارم یا نق زدن های بیرون رفتن می‌خوابه ،خستس واقعا حق داره ولی شباهتی تو زبان ، رقص ، خندیدن به دیالوگ‌های یه فیلم ، باحال بودن ، یه چیز تکست جالب دادن ،کول لباس پوشیدن .....نداره یارو از خارج بلده دلم بلرزه با حرفش تا حالا با حرف رس نلرزیده بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ماشین و پولیش

  • کار خوبی هست تا همیشه با ننه ای ،اقایی و حمیده و مسلم و مجتبی در ارتباط نباشم ،خودش بره ،ناراحته میگم بی احترامن و خونه خودتو ندادن .....و بچه : ۱۰ تا سفر داخل ایران، دوتا سفر خارجی ،خونتم به نام خودت بگیر و بزن به نامم ، چطور ۹ ماهش ،افسردگی بچه و...... با من نبریبعد نمیکنه خب بهش هم گفتی فکر نکنه مسأله هست از سمت منننه گفت بچه ،بگم خونه نداریم شرط من روز اول این بوده منم نمیکنم ....عوضیااااا اونا طلب دارن !!!!!سر مغازه شریفی ،۸۰۰ تومن تاکسی و ۲۰۰ پولیش و بدنه ماشین دو جاش رفته تو و اومده بیرون .....خیلی بی احتیاطیباز فردای عروسی جلوی کوچه بابام اینا یارو ترمز نکرده بود .....روابط خوب نیس جدی ....تو عروسی رسول سردش شد..... همون اولالهه بلند کرد همه روغذای افتضاح بمون داد ،ساندویچ نون خالی و یذره سیب آب پز و پیازتماما موهاش تو صورتش و حرف نزد و قهر وایساد با میلاد بیاد مثلاموقع پارکرسولم دیر اومد ، همراهم نبود طبق معمولبابا و مامان از ندا بیزار که دعوت نکرده بیشعور پررووهه به ندا بگو ریدم ،کادو کاش نداده بودی۱ تومن سکه دوتا سکه پارسیانغذا عروسی ریده نخوردیمواقعا ندا با اون همه ثروت چه عروسی ریده ایبابا لباس پوشید با من عکس گرفت ..... بغض کردم میلاد باشون عکس نگرفت خیلی بچه بی مهرهبعدم صبح بابام بنزین زده بود براممینا ام که مدام ناله به صغری اینجا اونجارو پاک کنولی راس گفت ارتباط با آدما ،یه روز شادی و بقیش پیچیدگیهمریم عمو هوشنگ بغ کرد شب خودشو گرفتمیلاد ما به تخمش نیستیم ، نه من نه خانوادش ،مارو کوچیک می‌کنه جلو دخترارسولم تا بجا غذا نباشه هی به من تیکه در شأن ما نبودن ،عروسی ما افتخار بود فلان .....الهه دست میلاد رو‌جوری ماساژ میداد که صغری برای میلادحالم گیج ،ترسبده از ماش, ...ادامه مطلب

  • چه سخت و با بحث بگی میگذره

  • چه بی بحث میگذره و چیزی تغییر نمیکنه مثلا خونه نمیزنه به نامت ولی میگذره پس بی بحث میگه تایید کن خونه و کارگاه دارم ، ندا گند خونشون ریدم به خونشون ،فامیلت بد داره ،مجرد یعنی بد ، تو مشورت نکردی ابراهیم بیاد کارگاه ، ......گفتم بسه تکرار هیچی نمیخوام ازت هیچی فقط بسه تکرار بچه ای هم که نمیخوایم فقط بسه تکرار چرا دنبال اینی من بگم رسول خونه و ماشین داره چرا حرصشو میخوری خو وقتی داری حرص خوردن نداره چرا میخوای تغییر کنم من چون همش به نام مامانته تا ابد میگم نداری ولی اگر بس می‌کنی و به حرفه باشه رسول همه چیز داره ،خانوادش و فامیلشم عالی و خوبن ما گندیم.....خستم از بحث تکراری بدطور خستم یه آب طالبی خوردما ببین چی شد.... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 26,شهریور پانکچر

  • بعد از جنگ حیات غیبی ،جنگ سفر و بغ بودن رسول ،و 30 تا آمپول مونوگان ،سینال اف، ستروتاید و hcg ...گفتم سه دنگ کارگاه چون از اول دروغ بوده و نه خونه و نه کارت .....چون دیگه موضوع بچه جدیه اونم گفت گرو کشی کردی و نه نمیخوایم بچهپیام هامون هستسیلی حقیقت خورد تو صورتم ،این آدم روز اول عمل پانکچر رفت سر کار ....میخوام حقیقت ها باز تر شهکار آزادروز دوم هم که راحت گفت بچه نمی‌خوام چون کارگاه براش بالاترهو خب اون دو شهر آدم های خسیس زیاد دارنخوب شد میلاد گفت مگه نگفتی جدایی چرا وارد پروسه تخمک کشی شدینخوب شد فکر کردم من زانو و‌ عضلاتم مثل بقیه برای بچه زانو زدن اینا نیس و خب اونم که کلا سر کاره و باید بپذیرم بچه بازی نیس مسولیتش تام با منهالبته اونم خودشو واضح گفت دیگه ، کار و کارگاهش بالاتر از من بوده نه الان ها از گذشتهاینم بگم مامانش تا قهره ،فشار به چشم و شیرازهحالا من بعد کارگاه گفتم باشه بچه نمیخوایم و‌ با دو تا عمل و 30 آمپول بیخیال فرایند انتقال که زجر هاش با من بودبا این وجود غذا گذاشتم ،فقط گفتم تو سرخ کن چون حالت تهوع دارم الآنمباید میموند من با درد و کلی ذهن مشغولی غذا گذاشتمبیدار شدم رفته بود سر کارشخب خوبه راحت شدم اونم به حرف خیلی اندک گاهی گفته دوسم داره ولی تو عمل حتی بچه هم وسط نباشه یبار نخواست مثل آزاد چیزی به نام من کنه .....فعلا ادامه همین روند هرکس پی کار خودو خوب علی رغم تلخ بودن شدید واقعیت ....هرمردی بود باید حداقل ظرف هارو می‌شست .....دوس داشتن همین چیزای سادس ،من تازه دیروز عمل کردم...تنها حس دوس داشتنش اینه که بذاره ظرف ها بمونه من حالم بهتر شد خودم بشورم یا مامانم از بیرون بیاد کمکم کنه .....چی بگم چقدر با ایده آل ذهنم فاصله داره....ادامه دادنAdblock tes, ...ادامه مطلب

  • خدا خوب میچینه ، من ش میخوام

  • الان میبینم آندومتر ضخیم من ، کارش درست بوده ، که برم استخر و بیاد ، قبلش تنبلی تخمدان بود ،که اون قابل حله برای بچه دار شدن دارم میبینم هیپوسپادیاس رسول ، اوکی هست یا شدت کم آب ، این خودش مانع باروری شد که :)یا عمل هیستروسکوپی و عمل پانکچر دوم ، با ۳۰ تا آمپول و روندش ، که بفهمم زجر یک ماهش چیه ....که خانم ها بگن تازه انتقالش ۶۰ تا آمپول هایی با اسم های عجیب غریب و دردناکتر و بریم و بفهمیم من تخمک دارم ، اوکی بوده و دوتا جنین فریز که سالمم ، آب آوردن شکمم در حد کم و دردش منتها اینا ،با وجود اینکه برای هرکسی این رخداد هارو تعریف کنی میگه ای وای چقدر سخت گذشته و یارو طفلی نازاست و اینا حالا من الان تو این نقطه فال نیک میگیرم ،اگر اوکی بود خو بچه داشتم و ......شناختم از رسول و خانوادش و حساب کتاب هاشون کامل نمیشد که حاضر به کاری نیستند و میبینم نشونس خدا خوب چید بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اولویت خودم و علاقه مندی هام

  • الان دیگه بچه داشتن خوبه ها تو فکر اینم برم یواشکی تخمک هامو فریز کنم تا ۳۱ سالمه چه رسول باشه چه نه که بشه یه روزی حامله شم ولی بچه دار شدن الان منطقی نیس بهم بگه تو قول دادی ۲سال بعد ازدواج باردار شی بگم آره با شرایطی که دروغ نگفته بودی و گفتی خونت تکمیله مال خودته و فروشگاهم مال خودته اما هیچی نداری و توی یه خونه افتضاح ،اجاره نشین هستیم ۵ ساله پس منم دلیل نداره روی حرفم باشم که اگر اون زمان راستشو گفته بودی انتخابت نمی‌کردم.چون با منطقم ازدواج کردم نه احساس و دلم ، وقتی دروغ گفته ،منم میزنم زیر گزینه بچه دار شدن به مسافرت نرفتن هامون ، دروغ اینکه عروسی کمتر خرج شه بریم هند و زر مفت زدی و... جمعه ها هیچوقت نبودی آره بهتره راهمون جدا باشه یا صرفا همخونه ادامه بدیم کاری به زندگی هیچکس ندارم هیچکس ، من تورو با اون شرایط که گفتی پذیرفتم و هیچ کدوم نبودی حالا تو ام به نیلوفر جدید سلام کن .حرص غذا پختن و بچه دار شدن ،مثل سکوت خودت باید باشه که وقتی منطق نداری و دلیلی نداری برای اشتباهات میگی باشه بهتره سکوت کنیم و قهر چند روزه بی کلام ،منم از این به بعد کوچکترین درخواستت با سکوت میشه و بگم بهتره سکوت کنیم و نپذیرمتواقعا نیلوفر سر ناخودآگاه تخمی خانوادگیت ،که راحت کوتاه میایم نکن با خودت ، واقعا پیرها میگن ای کاش اولویتمون توی جوونی علاقه مندی های خودمون بود ....تو برس به کارای علاقت چه مامانت احساسیت کنه که رسول اوکی یا هرکسی یادت باشه با رسول نزدیکتری به خودت یا بی رسول اگر رسول فردا باعث شد به خودت نزدیکتر باشی بپذیرش...حرفم اینه وگرنه گارد خاصی رو کسی ندارم .پدر و مادرت ریدن میگن آره اشتباه کردیم تحقیق نکردیم یا بت گوش نکردیم سر سه دنگ کارگاه زدن .....اونا راحت با جمله اشتباه, ...ادامه مطلب

  • وقتی عاشق شدم

  • من ۹۳ عاشق داغون شدم ها عاشق هااااااا ، عاشق یه پزشک که یه مدت بعد که عاشق شدم فهمیدم زن دارهببین عاااااااشق بودما ، میلرزیدم ج نمی‌داد بطور عجیبی بگذریم از عاشقی الان نمی‌خوام چندان بگم تا ۹۶ تقریبا طول کشید این شدت عشق من ، راه دور بودیم ولی ۲۴ ساعت با هم در ارتباط بودیم و خب چند ماه یبار همو میدیدیم....نمیگم پشیمونم عاشق شدم و عاشقی رو با تک تک وجودم حس کردم ، برگردم عقب چون حسش خوب بود بازم عاشق میشم ، دردشم باحال بود ، ریسکش ، هیجانش ، ترسش ، نگرانیش برای اون تایم هاکلا آدمی که عاشق نشده باشه تا سن ۳۰ رو نمی‌فهمممن اون تایم ۲۲ سالم بود ....دروغ چرا الآنم گاهی با بعضی آهنگ ها یادش میفتم گریم میگیرهحتی الان که متاهلم ....آقا میخوام اینو‌بگم باورم نمیشه این جمله از دل برود هر آنکه از دیده رود ، واقعا باورم نمیشه زمان ، کمک می‌کنه باورم نمیشه پروفایلشو چک میکنم تنم نمیلرزه دیگهآقا باور نمیکنم الانمونمیگم این راه خوبه ها نه اصلا ولی من بعد ازدواجم تو فضا مجازی باش حرف زدم ، اوایل بیشتر الان اووووو ۶ ماه یبار باشه قبول تو ذهنتون اینه بیشعور فلان شده خودت متاهل و اینا همش درست، ذهنتون درستولی میخوام اینو بگم اتفاقا راهی که رفتم باش حرف زدم بچه ها الان من عاشقش نیستمممممم این خیلی اثباتش برام جالبه خیلی خوبهخیلی ها تو عشق سابق گیر میکنند میموننمن انگار اعتیادش با ارتباط باهاش و پذیرفتن اینکه دیگه نمیشه باهم باشیم ، آقا انگار این زمان ، کم کم عشقش دود شد ...می‌دونی حس میکنم قبلا عاشق خل بودم بیشتر چون رقابتو دوس داشتم ، دوس داشتم برنده بشم ،ببرمش بیاد مال من شه ، ولی وقتی گفت برو ، من زنمو نمیشه ازش جدا شم و اینا ...بماند بعد ۳ سال گفت ، این پذیرشه باعث شد پوست بکنم بگم خب نمیش, ...ادامه مطلب

  • 27مرداد خ کبری

  • امشب رفتیم جمعه شب اش خوردیم ، پریزاد و ستارهروزش صبح‌با میلیکس سامون شلوغعصرش پارک ملت و خانواده رسول اوکیشب اش پریزاد ،جعفریان ، مرادپور و سایر همسایه هاشبش بابا گفت ،حیات غیبی گفته بهت برسونیم ، حمیده و مامان رسول چند روز پیش دیدن ،زن حیات رو گفت چرا آقای ح بابای نیل نمی‌ذاره بری پیش خ رسول زندگی کنی ، بابام گفت با رسول بریم بشون بگیم من مگه کاره ایمرسول داغ کرد گرفتم جلوشو ، زنگ زد آجیش اونم گفت 4ساله خ رحمانی رو ندیده ، رسول جلوی اون تو گوشی میگه شماها خاله زنکین و دروغ نیل رو شد و داغ کرد ج بابامو نداد با تلفن ، و زد بیرون که حیات غیبی خاله رنگه و شما دروغگویین ، به جای کمک مشکل میسازه بابات ....هیچم نمی‌گفت بابا مثلا اشتباه که نه بعد 5 سال ، مامانش گه خورده ،کارم داره بیاد مستقیم بگه چرا واسطه قرار میده ، هی می‌گفت حیات غیبی چیکارس نباید بگه و خاله زنکه اینا ....نمیفهمممممشوکم مامان هم گفت سر خ کبری هست سری قبلی علی عمو بهروز بحث شد و زد به دندون بابا ، امشب رسول و حیات غیبی و چل شد بره پیش مامانش ....مرادپور هم گفت چه من خوش اندام و بینی قشنگ نمی‌دونم موندم جلوی حمیده داد من اینکارارو نکردم .....با وجود کلی حرف شایدم نشونس نرم پایین خونه بوعلی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها