27مرداد خ کبری

ساخت وبلاگ

امشب رفتیم جمعه شب اش خوردیم ، پریزاد و ستاره

روزش صبح‌با میلیکس سامون شلوغ

عصرش پارک ملت و خانواده رسول اوکی

شب اش پریزاد ،جعفریان ، مرادپور و سایر همسایه ها

شبش بابا گفت ،حیات غیبی گفته بهت برسونیم ، حمیده و مامان رسول چند روز پیش دیدن ،زن حیات رو گفت چرا آقای ح بابای نیل نمی‌ذاره بری پیش خ رسول زندگی کنی ، بابام گفت با رسول بریم بشون بگیم من مگه کاره ایم

رسول داغ کرد گرفتم جلوشو ، زنگ زد آجیش اونم گفت 4ساله خ رحمانی رو ندیده ، رسول جلوی اون تو گوشی میگه شماها خاله زنکین و دروغ نیل رو شد و داغ کرد ج بابامو نداد با تلفن ، و زد بیرون که حیات غیبی خاله رنگه و شما دروغگویین ، به جای کمک مشکل میسازه بابات ....

هیچم نمی‌گفت بابا مثلا اشتباه که نه بعد 5 سال ، مامانش گه خورده ،کارم داره بیاد مستقیم بگه چرا واسطه قرار میده ، هی می‌گفت حیات غیبی چیکارس نباید بگه و خاله زنکه اینا ....

نمیفهممممم

شوکم

مامان هم گفت سر خ کبری هست سری قبلی علی عمو بهروز بحث شد و زد به دندون بابا ، امشب رسول و حیات غیبی و چل شد بره پیش مامانش ....

مرادپور هم گفت چه من خوش اندام و بینی قشنگ

نمی‌دونم موندم

جلوی حمیده داد

من اینکارارو نکردم .....با وجود کلی حرف شایدم نشونس نرم پایین خونه بوعلی

به تو چه؟!...
ما را در سایت به تو چه؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zepetaa بازدید : 64 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1402 ساعت: 22:03