امشب رفتیم جمعه شب اش خوردیم ، پریزاد و ستاره
روزش صبحبا میلیکس سامون شلوغ
عصرش پارک ملت و خانواده رسول اوکی
شب اش پریزاد ،جعفریان ، مرادپور و سایر همسایه ها
شبش بابا گفت ،حیات غیبی گفته بهت برسونیم ، حمیده و مامان رسول چند روز پیش دیدن ،زن حیات رو گفت چرا آقای ح بابای نیل نمیذاره بری پیش خ رسول زندگی کنی ، بابام گفت با رسول بریم بشون بگیم من مگه کاره ایم
رسول داغ کرد گرفتم جلوشو ، زنگ زد آجیش اونم گفت 4ساله خ رحمانی رو ندیده ، رسول جلوی اون تو گوشی میگه شماها خاله زنکین و دروغ نیل رو شد و داغ کرد ج بابامو نداد با تلفن ، و زد بیرون که حیات غیبی خاله رنگه و شما دروغگویین ، به جای کمک مشکل میسازه بابات ....
هیچم نمیگفت بابا مثلا اشتباه که نه بعد 5 سال ، مامانش گه خورده ،کارم داره بیاد مستقیم بگه چرا واسطه قرار میده ، هی میگفت حیات غیبی چیکارس نباید بگه و خاله زنکه اینا ....
نمیفهممممم
شوکم
مامان هم گفت سر خ کبری هست سری قبلی علی عمو بهروز بحث شد و زد به دندون بابا ، امشب رسول و حیات غیبی و چل شد بره پیش مامانش ....
مرادپور هم گفت چه من خوش اندام و بینی قشنگ
نمیدونم موندم
جلوی حمیده داد
من اینکارارو نکردم .....با وجود کلی حرف شایدم نشونس نرم پایین خونه بوعلی
به تو چه؟!...برچسب : نویسنده : zepetaa بازدید : 64