یک جای کار میلنگد

ساخت وبلاگ

وقتی در هر ماه نصف ماه حدود حداقل ۱۵روزش نخواستنش است یعنی میلنگد جای کار به بچه آوردن فکر میکنم ولی وقتی پدر بچه را دوس ندارم ظلم است وگرنه ترک بارداری و حاملگی و‌محدودیتش بله آسان نیس ولی اگر عاشق بودم حسم می‌گفت به جان میخریدمش 

من میخندم نه به انجام آن کار به سوتی آن جمله مثل تو دادی ولی او بلند داد میزند بس است نخندید ..... 

من لباسم میخرم او نمیخواهد 

من مسافرت و جمعه ها در هفته تفریح و دلخوشی و شیطنت او سر کار و عبوس

خانواده من اهل معاشرت و شیطنت خانواده او سر سخت پول درآوردن چقدر تفاوت به قول دیگران میگویند نیلوفر تو متاهلی ؟!!!!نه تو مجردی نمی آید ازدواج کرده باشی ولی او می آید که صاحب سومین بچه هم باشد 

میخواهم داد بزنم ریدم 

ببخشید اینجا وبلاگ من است حرف دل من است 

ولی ریدم به عجول بودنم ریدم به انتخابم 

حال دلم خوش نیست به استخاره .....

دلم دی اچ پی میخواهد بروم سفر مطالعاتی 

بروم 

انگار کودکیم استعدادم خنده های باحالم دارند خاک میخورند 

انگار نه هیس ام سه سال است هیس ام 

بعد بچه ای باشد نمیشود 

چه میشود قول دهم من برسم به کارهایم بعد اگر هم نشد که هزار. راه دارد خدا هم دوس دارد مادر لایقی باشم حداقل در حد انرژی خودم نه مادر نصفه نیمه از سر دلسوزی 

ناراحت میشود بشود خانوادش ناراحت است باشد 

 سرد است که بود بیشتر سرد میشود برای من تنها یک جمله شیطنت به نظر خودش اونهم خاطره کاری اش کافی نیست من شیطنت خوب را در نگاه میفهمم در فیلم دیدن آهنگ دیدن سطح انرژی را اکنون میفهمم به تلاش برای بامزه بودن نیس 

یا به زور در ماه بخواهی ادای آدم باحال هارا در بیاری 

نیست 

شیطنت به همان صدای مرغی هست که درآوردم 

احساس به مه است و آهنگ جاده قطب صنعتی 

فهم به شستن ظرف است در زمان پریودی حداقل در ماه یک روز 

نیست ...

نبوده 

من کباب بره دوس دارم ولی کل عشق نیست.

جایی شدید میلنگد دالانش دارد بزرگتر میشود که با بچه سخت بزرگترررررر

اول ازدواج با فهمیدن بقیه و نامزدی خیلی بزرگ شد هزینه دادیم جفت سخت است جدایی 

ولی دالان کوچک ها فرصت مطالعاتی ها ، دهه ۸۰ای ها مرا یاد خودم می اندازند که خودت باش که برو در دالان جدید ،اساتید ، روحیم خودم ،من دالان جدید میخواهم ...

دم منفی زدم قبلاً که شاید روزی بخوانم و مجدد به زندگی عادی کار بخور برگردم 

ولی مگر نمی‌گویند آرزو و خواسته می آید در ذهن که برآورده شود حال با دالان های مجاور 

دی اچ پی تهران و فرصت مطالعاتی و کارم و پست داک و فرد معقول من با خانواده ای خوب یا زندگی رویایی 

زندگی کوتاهه 

با احترام به خودم دیگر دختر گریه او و التماسی نباشم ولی احساسم را زندگی کنم 

برای تحریک شدنم به فیلم پناه نبرم آنهم گاهی با اراده خودم 

قبلاً ها با شعری ....تر بودم 

حالا ...

به مادرم چه به پدرم چه به فامیل بزرگ کنی که فقط موقع مسایل حاضر هستند چه و سال تا سال خبری از آنها نیس گور فامیل به درک 

مهم منم و حسم و دلخوشیم 

بی نیاز کمک کن می‌کنی میدانم

به تو چه؟!...
ما را در سایت به تو چه؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zepetaa بازدید : 125 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:12