_مامانش جلوی من کادو داد حمیده قوری کتری به قول مامانم و آذر میشد بعد از من بده
_وقتی گریه میکنم به تخمش نیس بگه عزیزم خالص بغلم کنه بگه گریه نکن راحت نگاهم میکنه خیلی عذاب اوره انگار از شکنجم خوشش میاد
_ارشم میگفت به ما میگفتی بیایم کمکت تو جا به جایی مبل ها
_خونه ایه که باهم انتخاب کردیم، ببخشید مگه انتخاب دیگری بود؟ انگار خونه مامانشو خالی کرده برام یا میرآبادو
_میگفت تو مگه میای میراباد گفتم خودتو زدی اون راه هزار بار که گفتم میام اونجا چون خانوادش نمیذارن اینطوری میندازه توپو تو زمین من
_موقع شیطنت و رقصیدن کز میکنه یه جا خجالت میکشم بقیه طوری نگاه میکنم انگار نخاله ایم حتی پیرزنه سرزنده تر بود و شیطون تر یا از رو آتیش 4شنبه سوری پریدنش همه خندیدن خب یکم شور و حال.... خجالت زده میشم
_ُبابا زنگ زده نه مجتبی نه کسی نگفت زنگ بزن بهش
_سر گل یه تشکر خوب نکرد
_موقع بوس میگفت کروناس
_رسول گفت اینجای خونه لک داره بعد حدود 3ماهه با آب کم میرم حموم پیگیر اون نیس
_ظرف هایی که هیچی غذا نخوردم راحت میذاشتن من بشورم
_طبق معمول کولر ایرانی رو انداختن گردن رسول، مجتبی و حمیده
_تو ماشین میگفت 10 روز دیگه
_تو منو خوشبخت نکردی
_سر جابه جایی مبل ها هیجان و تن صدای آرش و آذر چی بود بعد رسول اومد گفت چه قشنگ عادی....
_سبزی پلو ماهیمو نخورد
_منم کباب و غذای بیرون جوجه اونو نخوردم
_عیدی بهم ندادن خانوادش
_حمیده تیکه انداخت سر ماشین رسول، پول ندارن
_باباش وانته رو میخواد بالا بکشه
_سکوته جلو اونا رسول نمیگه ما بریم می آباد زندگی کنیم
_به من گفت مثلا پس فردا عیده خودش یبار نگفت بذار کمک کنم باهم گرد گیری
_ماهیتابمو ندادن ها
_به من میگه هی من سکوت میکنم فکر نکن همه چیز خوبه ها.... هه سکوت
_
به تو چه؟!...
برچسب : نویسنده : zepetaa بازدید : 98