نیم ساعت محاسبه با مجتبی
دیر آومدن باشگام
بدون گفتن تو چه برنامه ای ریختی واسه غذا
چه زود پختی ناهارو با وجود فروشگاه بودنت
ولش کن بابا، بره پیش ننش، مهم نیس سرد شه، منم سردم و زندگیمو دارم, و برنامه هامو
رسول اومدیه دا؟
......؟
_بله
به مامانت گفتی ما رفتیم خونه نفر؟
-نه
نه خدایی گفتی؟
-نه خدایی
هر روز چرا باید هم باباش چکش کنه با زنگ
هم مامانش؟
متنفررررررم الان, همین, لحظه, از مامانش
جدی حالت تهوع دارم, نسبت بهش
ظهر رفت خونشون کلی از من در گوشش خوند
تا اومد خونه آرایشمو دید نه غذامو که تندسرش ماهی گذاشتم،لباسمم سریع گفت مانتو جلو بازه
خیلی حالمو بد کرد، تا میره خونه ننش تاثیر میگیره از اون اشغال
توانایی,شو دارم, برم خارج
تا بود کنترل خونه مامانم
حالا کنترل خونه ننش
اوق اوق
حالا گفته اون نیلوفر نمیذاره تو بیای دا، تو قول دادی هر روز بیای دا، خود رسول گفت هفته ای یبار بریم خونه پدر و مادرمون، سریع میره اونجا، هیچ ندید یه تشکر نکرد عجوزه اشغال از قیمم، رفت تو اشپزخونه استخوناشم لیس زد.
خیلی هرزست.
به تو چه؟!...
برچسب : نویسنده : zepetaa بازدید : 141