پدر و مادر، تو نمیتونی، شوهر تو نمیتونی

ساخت وبلاگ
اینها خوره روحن، آزارم میدن، کاریو که میخوام بکنم میگن تو میتونی؟ نمیتونی,،, یزد بریم، بدم میاد نمیتونی,م، نمایشگاه برم با مامانم، نمیتونی,..... 

حالم به هم میخوره، گریم میگیره، نفسم تنگ میشه، آزار میبینم به کاری که میتونم و همه وجودم میگه میتونی و بهم میگن نمیتونی,،, مرده گفت wpml رو خودت ترجمه کردی و زبان زدی عالیه و افزونه ای نیس که ترجمه کنه..... هیچ تشویقی، آزار دارم میبینم، روحم گرفته شده، اشک تو چشممه، چقدر بعضی از بچه های ایران سر این جمله ها، بال و پرشون شکسته...... 

حالم خرابه از خیلیا..... 

گفتم به خودم سیگار هم میخوام بکشم، درونم پذیرفت ایندفعه، جسمم رد کرد 

من توانستم دوزبانه کنم، توانستم فرمت و حجم عکس کم کنم، تونستم برم کاشان، تونستم تغییر رشته بدم، تونستم برم شمال، تونستم فاکتور کنم، تونستم رابطه اجتماعی خوب با مشتری برقرار کنم، تونستم ریاضی 100 شاهد شم، تونستم زبان برم، تونستم با نخوندنم مجاز تربیت بدنی و رتبه 100 انفورماتیک پزشکی شم، تونستم رانندگی کنم تو 18 سالگی، تونستم آشپزی کنم، تونستم خونمو اداره کنم، تونستم پروژه AVR بدم تونستم پروژه کارشناسی کتابفروشی آنلاین برخط بدم، تونستم حتی این وبلاگو داشته باشم، خیلی تونستم و میتونم، فقط چگونه اسبابشو داشته باشم چگونه اجازشو داشته باشم بدون تناقض حرفی تو نتری، بابا دنیا، شوهر,، خانواده، میتونمممم، خدا با من حال میکنه، خیلی دوسم داره، کاری که به ما مربوطه راحت حله، بابا بیاین شمام بذارین توانایی هامو نشون بدم، دلم یه وبسایت پرفروش خودم، بانام تجاری طراحی شده خودم و کارت ویزیت انگلیسی طراحی شده خودم و ارتباط با کشورهای دیگه و تور های خارجی کاری خودم و روان صحبت کردن انگلیسی خودم در قبال شرایط کاری خودمو میخوام، چگونه؟ 

تو بزرگی خدا، همیشه کمکم کردی، همیشه کمکم میکنی

به تو چه؟!...
ما را در سایت به تو چه؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zepetaa بازدید : 142 تاريخ : شنبه 17 آذر 1397 ساعت: 18:02