حالم خوب نیست .........شاید باید بگم باز/ اینهمه وابستگیش رو نمیفهمم!!

میدونی چیه تصمیمم سر یکم بهتر شدن حالم بود/یکم نه /بیشتر از یکم

یک نفر میاد تو زندگیم چون فقط یک  نفره خوبه/نه 3نفر......... 

حوصله این همه فضولی و کنترل بیش از حدو ندارم/ الان میفهمم که چرا من ارتباطم کمتره با خانوادم و میلاد بیشتر و چرا اونو بهتر میدونن/چون اون دربنده چون وابسته شدیده/چون من حوصله گزارش لحظه ای رو ندارم چون برای یه از تهران تا شهرکرد اومدنش /1000 تا پیام و زنگ زدن بهش/من نمیتونم تحمل کنم اینهمه توضیح رو راجع به زندگیم.......... غذاش/سرماخوردگیش............وای حالت تهوع دارم اینطوری انگار تو قفسم/چطوری میلاد تحمل میکنه!

چون شخصیتش وابستش و من نه

واما گردولک یک نفره/یک نفر...........با کم حرفی و سوالات خیلی کمتر.

به تو چه؟!...