البته شاید فکر کرد خیلی پولداریم ولی بازم درستش نبود.... یه سینی تابه بزرگ نداشتم...... نمیدونم اینو, ...ادامه مطلب
وقتی بچه بودم با زجر و آنقدر گریه میگردم و منو میبردن مصطفی..... و با لواشک مثلا راضی میشدم ولی درونم موند...... وقتی بچه بودم سیاه نرمه نرمه کردن و تو ذهنم موند...... بزرگتر شدم، استرس تیزهوشان دبیرستان داشتم، راهنمایی شب تا صبح درس هام و قسم های دروغ به دوستم و مامانم تشویقم کرد که قسم دروغ طوری نیس سر درس...... آخر راهنمایی با مهرداد و استرس اون و تیزهوشان و اولین استارت.......,آرامش,ندارم,واسه ...ادامه مطلب
وقتی بچه بودم با زجر و آنقدر گریه میگردم و منو میبردن مصطفی..... و با لواشک مثلا راضی میشدم ولی درونم موند......وقتی بچه بودم سیاه نرمه نرمه کردن و تو ذهنم موند...... بزرگتر شدم، استرس تیزهوشان دبیرستان داشتم، راهنمایی شب تا صبح درس هام و قسم های دروغ به دوستم و مامانم تشویقم کرد که قسم دروغ طوری , ...ادامه مطلب