ببین خونه، ماشین در حد خودمون فسقلی هم شده باشه، تن سالم بمونه و کار باشه..... خب دنبال برهم زدن نباش، بابا و داداشش تو کارشن، به قول مامان خیلی بهتره, ...ادامه مطلب
وقتی بچه بودم با زجر و آنقدر گریه میگردم و منو میبردن مصطفی..... و با لواشک مثلا راضی میشدم ولی درونم موند...... وقتی بچه بودم سیاه نرمه نرمه کردن و تو ذهنم موند...... بزرگتر شدم، استرس تیزهوشان دبیرستان داشتم، راهنمایی شب تا صبح درس هام و قسم های دروغ به دوستم و مامانم تشویقم کرد که قسم دروغ طوری نیس سر درس...... آخر راهنمایی با مهرداد و استرس اون و تیزهوشان و اولین استارت.......,آرامش,ندارم,واسه ...ادامه مطلب
وقتی بچه بودم با زجر و آنقدر گریه میگردم و منو میبردن مصطفی..... و با لواشک مثلا راضی میشدم ولی درونم موند......وقتی بچه بودم سیاه نرمه نرمه کردن و تو ذهنم موند...... بزرگتر شدم، استرس تیزهوشان دبیرستان داشتم، راهنمایی شب تا صبح درس هام و قسم های دروغ به دوستم و مامانم تشویقم کرد که قسم دروغ طوری , ...ادامه مطلب