نه برای رسول
نه برای مامانش یا حمیده
یا اینکه بگم ببخشه خشمش زیاد نشه. برای فکر خودم مشغول میشد استرس تپش قلب نمیدونم از چی فکرم مشغول که عید چی میشه زارت ببینیم همو زشته های مامانم اینا بزرگترها
رابطه مامانم و ننه گل آغا خلاصه وجدانم
گفتم انگار بچه برای قدیمی ها عادیه درسته تو الان بیشعوریه ولی عادیه و ممنونم از خودم بابت این دید نه از سر حقارت یا ترس انگار فکر مشغوله اذیتم ...ربطی نداره جهیزیه امخب رسم رو شکوندم نذاشتم حرفهای چشم سبزه و درازه ام بوده هرچند بیشعوریه ولی ببین درسته بزرگترها و دوس داری باهات سطح خوب رفتار میشده ولی اونام تربیت قبل هستند که خودشم به پیشرفت خودش کمکی نکرده
من برای خودم ،فکرم ....خواستم البته دروغ چرا تماس بابا جرقش بود نه اینکه باز بگم خانواده من چرا به رسول کار نداره نه انگار یه چیزی میگه دنیا ارزش جنگ نداره ،اگر کناره گیری کرده بودم یک هفته وود وود نمیکرد فکرم اوکی بود ولی وود وود یعنی صلح کن با خودت بگن .....نگو
Pick your enemies carefully شبیهشون نشی تو جنگ و بحث شبیه خودت شو شبیه هنگ درام و صدای اب و پرنده ها ....
دیگه برای خودم روانم
به تو چه؟!...برچسب : نویسنده : zepetaa بازدید : 107