به تو چه؟!

متن مرتبط با «دوست» در سایت به تو چه؟! نوشته شده است

من اونقدر بچه ام رو دوست دارم که هیچوقت به دنیا نمیارمش

  • اوایل ازدواجم تا 2 سال سر حس عروس جدید نمیخواستم کلا بچه دار شم و حس مادر بودن تو اولش آزارم میدادبعدش هی میومد و میرفت حسش که گاهی سفت و سخت میگفتم بچه دار شم گاهی ام نهحالا دوس دارم اکثرا بچه هارو و دوس دارم بچه داشته باشم ولی با خودم فکر میکنم اگر تو دبیرستان بکشنش چی ، اگ تو خیابون کشته شه چی همین الاناشک از چشمم سرازیر شد من بدون پاره تنم می میرم ، شوهرم اینارو نمیفهمه ...........ولی نه نمیرزه هر روز نگرانیش دنیاش دنیای منفوریه ..........مامان انقدر عاشقتم که منم دوست دارم بات بازی کنم کلمات غلطتتو لحنتو ببینم دوس دارم بات توی نوجوونیت هم فکری کنم از ایده هات بگی سفر کنیم دوس دارم توی جوونیت عاشق شی گلگون شدن صورتتو ببینمقوربونت برمممممم ولی هیچ وقت به این دنیا نیا چون هنوز نیومده بدون هیچ نطفه ای انقدددددر نگرانتم اگر بیای چی میشم یه مامان کنترل گر شاید که ازممتنفر شی که نفهمی نگرانم چون اینجا به چشمم چیزایی دیدم که هیچوقت نمیخوام تو ببینی چون ....نیا عزیز دلم ، اگر خیلی بچه خواستم میرم گاهی به بچه های بی سرپرست سر میزنم ، راستی شاید بابات طلاقم بده یا خانوادش هر روز روش فشار بذارن وجنگ و دعوا یا طلاق نده و تا آخر ازدواجم سرد باشه ، فدای سرت تو نیا این دنیا من نگرانتمقوربونت برم همه کس همه سلول خیلی دوست دارم کودک نداشتم ولی چون پاکی از خدا بخواه برای من بچه ای در نظر نگیرهبا همه وجودم تو بغلم بوت میکنم دست میکشم رو صورت نرمت با اون نگاه شیطونت فدات شم نیا .تا ابد دوست دارم مامان نیلوت. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ف.ا.ک دوستان

  • امشب حدود ۱۱ شب ۲۶ فروردین ۴۰۱ ،به میرزای وکیل استرالیایی ۲نفر ۵۶۰ میلیون پرسیدم گفت کیس نمیگیره عوضی اینهمه مامانم غذا پخت ،اینهمه سرویس به تو و‌محسن زورت میاد نامرد شماره بدی ،بعضیااااا به قول مینا ذات ندارن ذات مهربون اصلا ندارن ذات کمک ندارن ،یادته گفتم دارون آشنا نداره بابات رفتی سر کار گفت نه ،سر رسول خورده بودن پول رو‌ گفت محسن اوکی می‌کنه ریدم به محسن یه خرم آباد دعوت نکردم عوضی ، دنا درش شکست .....ریدم به نرگس که پول سالن دادنش با میلاد. شد و‌ بعدم گفته بود خانواده ما کجا نیلو‌ سطح پایین عضویای لاشخور چقددددر سنگتونو به سینه زدم یا الهه که فقط میخواست برسونمش بره با یه پسر انگار اسنپش بودمیا اون خواهر فرزانه و شوهرش که نامرد یه سفارش نکرد و زارت از گوشه فرادانه اتاق خانم بابایی فرار کرد من خیلی دیر میفهمم آدم ها مهربون نیستن ،دوستها ،دوست نیستن آذر اومد که کنترلم کنه تو باغ توی عید ۴۰۰ چه داستانی چه زننده و ....جدی روابط بی معنی ،دوست لحظه ای غریبه خوبه بی شماره تماس تو سفر یه هتل داری چیزی مثل اون خانم و آقای اراکی رفتن هرجا برای آدمها خیلی وقت میذارم برای خودم وقت نمیذارم بعدم دلم می‌شکنه که چرا نامهربونن خو آدم حسابی ....آخه با رسولم حرفی ندارم این آسون نیس هی توی دوستام مثلا خواستم پیدا کنم تو ایهام قبلا که با یه در ک.و.ن.ی خوشحالم کردن.  تویی که می‌خونی ،منی که می‌نویسم حتی دوستای ۲۰ ساله ام هم نامهربون بودن پس بدون به قدمتش نیس آدم هارو جدی نگیر. خودم رشد کنم گیر بدم یه کاری آرت پیکسل ،فرانت کوشیار گیت هاب ،لینکدین ،صادرات ،ان آف تی ،درامد دلاری اتریوم که خلاصه می‌گفت میرزای اونم نفهمی عوضی ، بذار بگم‌ ح.روم زاده . نقاشی ،پی ا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها